چرا به هلیکوپترها یاد نمیدهندکه از نور خورشید بمکند؟
اگر رنگ زرد تمام شودبا چه درست کنیم نان را؟
وقتی بمیرماز که بپرسم ساعت را؟
آیا در جهانچیزی غمگینتر از قطار ایستاده در باران وجود دارد؟
آیا دود با ابرها سخن میگوید؟
دیروز از چشمانم پرسیدمکی دوباره همدیگر را خواهیم دید؟
پس حقیقت نداشتکه خدا در ماه زندگی میکند؟
چگونه بدانیم کدام است خدادر میان خدایان کلکته؟
از که میتوانم بپرسمچرا به این دنیا آمدهام؟
چه کسی آفتاب را بیدار میکندوقتی در بستر سوزانش خوابیده؟
و چرا آفتاب چنین همسفر بدیستبرای مسافر کویر؟و چرا چنین مطبوع استدر حیاط بیمارستان؟
باور نداری که مرگ زندگی میکنددرون شاخههای گیلاس؟
باور داری که اندوهپیشاپیشت حمل میکند پرچم سرنوشت را؟
اگر مگسها عسل بسازندخواهند رنجاند زنبوران را؟
درخت چه آموخت از زمینکه توانست با آسمان سخن بگوید؟
چه کسی عشقبازی کرد با تودر رویایت، وقتی که خواب بودی؟
در رویاها کجا میروند چیزها؟به رویاهای دیگران؟و پدری که در رویایت میزیدآیا دوباره خواهد مرد وقتی بیدار شوی؟
کودکیام کجاست؟آیا هنوز در من است یا رفته؟آیا میداند که هرگز دوستش نداشتمو او هرگز دوستم نداشت؟چرا چنین وقت صرف کردیم؟که فقط بزرگ شویم و دور؟چرا هر دو نمردیم وقتی کودکیام مرد؟و چرا اسکلتم دنبالم میکنداگر روحم پرواز کرده است؟
چه چیزی بیشتر سنگینی میکند بر شانههایت؟اندوهها یا خاطرات؟
وقتی دوباره دریا را ببینمآیا دریا مرا خواهد شناخت؟چرا امواج به من بازمیگردانندسوالهایی را که از آنها میپرسم؟آیا خسته نمیشوند از تکرار حرفهایشان به شن؟
با کدام ستارهها به سخن میآیندرودخانههایی که هرگز به دریا نمیرسند؟
اگر تمام رودخانهها شیریناندشوری دریا از کجاست؟
فصلها چگونه میدان کیمیاگر...
ما را در سایت کیمیاگر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cmahdiyardelkashf بازدید : 138 تاريخ : شنبه 14 خرداد 1401 ساعت: 2:34